نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





                                       نظریادتون نره


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:36 | |







قتل؟!

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد، گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم؟!!!!


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:49 | |







وقتی ....

وقتی گریه کردیم گفتن بچه ای ....

     وقتی خندیدیم گفتن دیوانه ای ....

        وقتی جدی بودیم گفتن مغروری ....

            وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش ....

                وقتی سنگین بودیم گفتن افسرده ای ....

                    وقتی حرف زدیم گفتن پر حرفی ....

                        وقتی ساکت شدیم گفتن عاشقی ....

                             حالا که عاشق شدیم گفتن عاشقی گناهه!!!!


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:48 | |







هم درد

 

فقط اسمی بجا مانده از آنچه بودم و هستم

دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم

گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم

رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند

همه خود درد من بودند، گمان کردم که همدردند


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:43 | |







۱ دنیاااا حسرت..

بعضی وقتا آدما الماسی تو دستشون دارن بعد چشمشون به یه گردو که می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن.الماس می افته زمین.قل میخوره میره تو عمق چاه گم میشه.میدونی  چی میمونه؟؟؟۱ آدمو ۱ دهن باز۱گردوی پوک و ۱ دنیاااا حسرت....


[+] نوشته شده توسط یونس در 12:42 | |







شخصی

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط یونس در 11:43 | |







زمینت بوی زندگی نمیدهد . . .

 

خدایا...

کودکان گلفروش را می بینی؟!

مردان خانه به دوش ...

دخترکان تن فروش..مادران سیاه پوش..کاسبان دین فروش..
 
محرابهای فرش پوش..پدران کلیه فروش..زبانهای عشق فروش..
 
انسانهاى آدم فروش..همه رامیبینی؟
 
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،

دیگرزمینت بوی زندگی نمیدهد . . .

 


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:12 | |







دوست داشتن

دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
 
یه پروانه را با دستات می گیری
 
 
بعدش می خوای ببینی زنده هست؟
 
 
انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه
 
 
محکم بگیری....می میره
 
 
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:12 | |







عشق

مادر گفت عشق یعنی فرزند.... پدر گفت عشق یعنی همسر

.... دخترک گفت عشق یعنی عروسک.... معلم گفت عشق یعنی بچه ها.

....خسرو گفت عشق یعنی شیرین.

....شیرین گفت عشق یعنی خسرو.

..... فرهاد گفت: …. ؟   فرهاد هیچ  نگفت.

.... فرهاد نگاهش را به آسمان برد

....باچشمانی بارانی. میخواست فریاد بزند اما سکوت کرد‌

....میخواست شکایت کند اما نکرد. نفسش دیگر بالا نمی آمد

.... سرش را پایین آورد و رفت! هر چند که باران نمی گذاشت جلوی پایش را ببیند!

 ولی او نایستاد. سکوت کرد و فقط رفت.

.... چون میدانست او نباید بماند. و عشق معنا شد

...


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:8 | |







عقل

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

 زن را به وفايش نه به جمالش

 .

 دوست را به محبتش نه به کلامش

 .

 عاشق را به صبرش نه به ادعايش

 .

 مال را به برکتش نه به مقدارش

 .

 خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

.

 اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

 .

 غذا را به کيفيتش نه به کميتش

 .

 درس را به استادش نه به سختیش

 .

 دانشمند را به علمش نه به مدرکش

 .

 مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

 .

 نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش


[+] نوشته شده توسط یونس در 19:6 | |







دل شــکــسـتــ ــ ـ ـه

چه شبــاهـــت عجیـبی بیـن مـاسـت...

مـن "دل شــکــسـتــ ــ ـ ـه" ام و تو "دل" شــکــسـتـ ــ ــ ـه ای...!

فکــر میکــردم تــــــو "هـمــدردی"...

ولــی نــه تــــو هـم "دردی"...!


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:52 | |







آدم برفی

دست بر شانه هایم میزنی تا "تنهاییم" را بتکانی ،

به چه می اندیشی ؟

تکاندن برف از روی شانه آدم برفی!


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:52 | |







سکوت

تو سکوت میکنی...

و فریاد زمانم را نمی شنوی... !

یک روز ...!

من سکوت خواهم کرد

و تو آن روز ............

برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید....


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:51 | |







دخترک کبریت فروش کجاست؟!؟!؟!؟

دختــــرک بــــرگشت

چــــهــ بــــزرگ شــــد ــه بــــود!

پــــرسیدمــــ پــــس کبــــریت هــــایت کــــو؟

پوزخنــــدی زد.

گفتمــــ مــــی خواهمــــ امــــشب بــــا کبــــریت های ِ تو

شهــــر را بــــه آتــــش بکشــــمــــ

دختــــرک نگــــاهــــی انــــداخت،

تنمــــ لــــرزیــــد....

گفــــت:کبــــریت هــــایــــمــــ را نخــــریــــدنــــد

سال هــــاست تــــــــــــن مــــی فــــروشــــمــــ...


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:50 | |







غرور

محكم تر از آنم كه برای تنها نبودنم

آنچه را كه اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بكوبم

احساس من قیمتی داشت كه تو برای

پرداخت آن فقیر بودی ....


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:50 | |







من بـغض می کنـم

 مـن بـا تـو زیـر بـاران نـرفتـه ام ...

 بـاران کـه می بـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود

 راه می افـتم ...

 بـدون ِ چـتـر ...

 آسمـان گـریـه ...من بـغض می کنـم


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:49 | |







تنهایی

تنهایی یعنی:

 

آنقدر یک

 

خاطره را

 

مرور کنی

که نخ

نخ

 

نخ

 

نخ

 

نخ

 

ن

خ

خ

خ

خ

.

.

.

.

.

نما

 

شود!


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:49 | |







! به چه میخندی تو ؟ 


به مفهوم غم انگیز جدایی ؟ 


به چه چیز ؟

 

به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟ 


به چه میخندی تو ؟

 

به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود


 نیست 


خنده دار است بخند...


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:48 | |







بازی

آدمــها کنــارت هستند؛


تا کـــي؟!


تا وقتـــي که به تو احتــياج دارند.


از پيشــت ميروند يک روز...‍


کدام روز؟!


وقتي کســي جايت آمد.


دوستــت دارند؛


تا چه موقع؟


تا موقعي که کسي ديگر را براي دوســت داشـتن پيــدا کنـند.


ميگويــند عاشــقت هســتند؛


براي هميشه!


نه...!!!


فقط تا وقتي که نوبت بــــــازي با تو تمام بشود.

و اين است بازي باهــم بودن..


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:48 | |







دعا

آنگاه که غرور کسی را له می کنی...

 
 آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی...

 
 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی...

 
 آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری...


 آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی...


 آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری... 

 

 می خواهم بدانم...

 
 دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی

 خودت دعا کنی؟!!


[+] نوشته شده توسط یونس در 18:46 | |







رقــص

✿ツ رقاص ڪـﮧ باشے ، دیگر آهنگ خاصے مــعنے ندارد

بـا هـر آهنگے بـاید برقـصے !!!

و ایـن روزهـا . . .

چه بـد آهنگــ هایـے مےزنـد روزگــــار ،

و مـن . . .

هر روز برایش مےرقــصم . . .!!!✿ツ

[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







گرگ

 اگر باگرگهازندگی میکنی
 زوزه کشیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدن رابیاموز؛
من در روزگاری زندگی میکنم  که تنها خدااز پشت خنجر نمیزند..

[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







سکوت

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!



[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







گیرم که خلقی را به دروغ بفریفتی

حالم بداست ازهجوم دروغ  و هجمه و ریا

حال خوشی ندارم از کلامی که بی فکر و بی احترام از حضور هم می زنیم

کلامی می گوییم بدون فکر که برسردیگری چه خواهد امد

از کنارانسانها به راحتی می گذریم بدون اینکه بدانیم این قدمهای ماست که باید تاوان دهد

گیرم که خلقی را به دروغ بفریفتی با دست انتقام طبیعت چه می کنی

کم کم دارد رنگ یاس می گیرد فریاد و سکوت من

ای خدا مدد کن برای یاری این فریادها

دیگر فریادهامان دارد رنگ خون می گیرد  بس است  خسته شدم


[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







کاش میفهمیدی



[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







مشــ*ـروبات الکلی

!دانشمندها و دکترها همیشه میگن:

خیلی از آدمها بخاطر مصرف مشـ*ـروبات الکلی مردن!!!...

اما

هیچ کدوم نمیگن خیلی از آدمها بخاطر مصرف مشــ*ـروبات الکلی متولد شدن!!!



[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







هرزگی...

هرزه بودن از نظر تو چیست...هرزه کیست...

شاید فکر کنی آن دختری که در خیابان زلف بر باد می دهد...

یا شاید آن پسرکی که سیگار می کشد...

یا آن دختر وپسری که دست به دست هم راه می روند....

فرقی نمی کند...

می خواستم بگویم من اما دیدم بزرگی گفته:"نگویید من،بگویید مکتب من،من از شیطان است..."

آری،مکتب من می گوید:

هرزه تویی که دینت را پشت قیافه دینی ات دفن کرده ای....

هرزه تویی دینت مورد پسند عوام شده است...

هرزه تویی که برایم از دین و انسانیت سخن میگویی و چون به خلوت می روی آن کار دیگر میکنی...

هرزه تویی آهنگ گوش نمی دهی که چون حرام است و نمی دانی چرا؟

هرزه تویی که دینت اسیر دنیایت است...

هرزه نباش و همه چیز حتی خود خدا را با دلیل بپذیر چنان که خودش بیان کرده است...


[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







کودک

پرسید چند سال داری؟
گفتم:
روزهای تکراری زندگی ام را خط بزنم...

کودکی چند ساله ام


[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







اگه...

اگه مَردی ... ؟!!

مَرد بمون ... اگه نیستی ... نامَردی نکن ... !!

اگه تنهایی ... ؟!!

تنها بمون ... اگه نیستی ... تنهاش نذار ... !!

اگه نجیبی ... ؟!!

نجابت کُن ... اگه نیستی ... هرزگی نکن ... !!
 
اگه عاشقی ... ؟!!

 عاشق بمون ... اگه نیستی ... حُرمتِ عشقو
 
نَشکَن....!!


[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |







خوشبختی

خوشبختی هایم را با عجله در سرنوشتم نوشته بودند....

بد خط بود

روزگار آنها را نتوانست بخواند.....


[+] نوشته شده توسط یونس در 17:55 | |



صفحه قبل 1 صفحه بعد